در گوش ما بعد از تولد «یا حسن» گفتند
از شهر پیغمبر،مدینه، از «وطن» گفتند
یک عده از طرحی برای ساختن گفتند
از گنبد و گلدسته و نقّارهزن گفتند
اینگونه شد رویای یک ایوان،حرم،گنبد
کم کم برای سینهزن هایت پدید آمد
اینگونه فهمیدیم در دنیا هدف داریم
لشگر برای جانفشانی صف به صف داریم
حکم جوازش را ز سلطان نجف داریم
در سر برای این حرم شور و شعف داریم
ما یک حرم آقا به تو دایٔم بدهکاریم
هیهات اگر از این هدف ما دست برداریم
شکر خدا که پیشه ی ما هم غلامی شد
گمنام در کوی شما فی الفور نامی شد
سهم تمام شیعیانت تلخکامی شد
وقتی نصیب زایٔرت بی احترامی شد
اینگونه شد غیرت به جوش آمد لبالب شد
رویای احداث حرم،رویای هر شب شد
در خواب میدیدم نشستم کنج ایوانت
گسترده در صحن و سرایت خوان احسانت
پر بود این صحن و سرا از دوستدارانت
هر دم صدا می زد کسی: «جانم به قربانت!»
زوّار، حیران ضریح و گنبدت،من هم...
پیدا نمیشد کرد حتی جای سوزن هم!
طرح ضریحت واقعا یک طرح زیبا بود
بر گرد سقاخانهات بی وقفه غوغا بود
زایٔر در ایوانت فقط غرق تماشا بود
همراه هر یک«یا حسن» تحسین زهرا بود
قلبم برای چند لحظه التیامی یافت
اما در آخر خواب شیرینم تمامی یافت...
اما محقق می شود روزی همین رویا
میبیند این صحن و سرا را چشم یک دنیا
با استعانت از مقام شامخ مولا
حک می شود بر روی گنبد ذکر یا زهرا
حرفی نمیماند،پس این ختم سخن باشد
دنیای ما باید فقط «دار الحسن» باشد...
«محمد متین میلادی(سلمان)»
برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 167