قصه ی عشق

متن مرتبط با «سهم» در سایت قصه ی عشق نوشته شده است

سهم امام...

  • فرق دارد این لیالی لحن زینب گفتنتمی رسد این کاروان کم کم به خاک مسکنتابر های نحس می گیرد تمام دشت راتیره می گردد سراسر آسمان روشنتصحنه ها را زودتر میبینی و غم می خوری:«ساعت پر اضطراب بر زمین افتادنتعلقمه،عبّاس،یک پیکر بدون دست و چشمحسرت و درماندگی و خنده های دشمنتتا نفس داری برای حفظ دین می کوشی وآنقدر می جنگی ای آقا! که حتی جوشنت-از رمق می افتد و کفتار ها رم می کنندخار و خاشاک زمین می گردد آخر مامنتهر چه داری وقف این و آن،سرت را یک نفر،خاتمت را یک نفر برد و یکی پیراهنت...اسب ها با نعل تازه انتشارت می دهندکربلا یک لحظه آکنده شد از عطر تنت...می دود دختر به سویی در پی اش یک نانجیببین آتش عمّه جان فریاد می زد:«دامنت!»...»سهم تو از نامه های کوفیان گودال شدتشنه و بی کس تو را کشتند دور از میهنتقرن ها امّا تمام عالم هستی،حسین!روشنی می گیرد از نور منیر مدفنتمحمد متین میلادی(سلمان)برچسب‌ها: ورود به محرم + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۹ساعت 12:47&nbsp توسط محمد متین میلادی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها