قصه ی امشب ما قصه ی عشق است و علی
جرعه ای ناب ز سرچشمه ی عشقی ازلی
قصه ی عشق زمین را به زمان میدوزد
آتش عشق علی روشنی می افروزد
و خدا عاشق و معشوقه ای اکنون آورد
چه بلایی به سر لیلی و مجنون آورد
ناگهان روی زمین هلهله ای برپا شد
پرده ها محو شده روی علی پیدا شد
فاطمه نزد علی مثل قمر می ماند
بلبلی می شود و رو به علی می خواند:
«صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست»
آنچنان مجلسشان شور به عالم داده ست
که غم و غصه ی ما یکسره مرهم داده ست
«عشق آنست که تا لحظه ی آخر مانده»
سپری گشته و پشت سر حیدر مانده
کاش با نام تو این هدیه به سلمان بدهم
که ضمانت کنی با ذکر علی جان بدهم
محمد متین میلادی(سلمان)
برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 218