فصل جنون...

ساخت وبلاگ

تا ابد نام تو در دفتر شعرم باقیست

شاد باش ای دل سرگشته که این غم باقیست

زخم خوردم ز زبان همه ی مردم شهر

باز هم شکر که در دست تو مرهم باقیست

گل سرخ دل من زرد شد اما روی_

گونه ی بی رمقش ژاله و شبنم باقیست

تا گشوده نشود پنجره ی چشم ترم_

رو به تو،گوشه ی این قاب اثر نم باقیست

راز خود را به کسی در پس این پرده مگو

تا که در کوی محبان تو محرم باقیست

عطر تو در دل این خانه نپیچید،دریغ!

و هنوزم که هنوز است جهنم باقیست

من و اشک و غم و اندوه و دلی وامانده

آه! بعد تو چه خوب است که همدم باقیست!

در و دیوار هم انگار به تو خو کردند

که پس از رفتنت این ناله ی مبهم باقیست

آه ای هستی من! از همه ی خاطره ها

یادگار از تو فقط اشک دمادم باقیست

چشم تو مرهم و درمان من عاشق بود

تا ابد در دلم این درد مسلّم باقیست

یار! بنگر که ازآن مرد پر از شور ،کنون

ناله ی بی رمق و صورت درهم باقیست

با همه جور و جفاهای تو اما، ای ماه!

هدیه و پیشکش این جان فراهم باقیست!

محمد متین میلادی(سلمان)

 

قصه ی عشق...
ما را در سایت قصه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 22:10