خواب دیدم که شبی با تو هم آ غوش شدم
آتشی بودم و با سوز تو خاموش شدم
آنقدر مست تو بودم که نفهمیدم کی
با خمار تب چشمان تو بیهوش شدم
گیسوان تو و این دل به هم آمیخته اند
زلف بر باد...دلم رفته و مدهوش شدم
آن شب از بوی خوش پیرهنت در خوابم
مست جام می آن جامه و تنپوش شدم
از سکوتی که تو در مشعره فریاد زدی
همه تن، از سر و از پای ، فقط گوش شدم
همه تن دل شدم و راهی آن شانه شدم
عاقبت ذره ی خاکی به سر دوش شدم
مگر آن روز نباشم که ببینم جانا!
در دل خاطر پاک تو فراموش شدم
...تا خود صبح دل تنگ مرا می سوزاند
آن شب سرد که من با تو هم آ غوش شدم...
محمد متین میلادی(سلمان)
قصه ی عشق...برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 217