هر از گاهی...

ساخت وبلاگ

شاعر هر از گاهی دلش می گیرد از غم

آن گاه راهی می شود سوی نگاهت

یادش می آید غصه معنایی ندارد

وقتی که باشد فاطمه(س) پشت و پناهت

 

شاعر هر از گاهی سراپا غرق راز است

یک شانه می خواهد که بر آن اشک ریزد

در بین اندوه و میان هجمه ی درد

شاعر فقط سوی نگاهت می گریزد

 

در روضه هایت شانه ات را یافت شاعر

می گرید و بر شانه ات سر می گذارد

شاعر هر از گاهی که دلتنگ است و بی کس

بر روی نامت نام «مادر» می گذارد

 

حاجات خود را با تو می گوید و لا غیر

او خوب می داند شما دریا ترینی*

وقت نیاز و حاجت و دلتنگی و غم

مادر! برای او امید آخرینی

 

مادر شدی تا پشت ما در درد باشی

تا چادرت در غصه دست آویز باشد

نوکر شدم تا قلبم از عشق تو مادر!

هر لحظه تا روز ابد لبریز باشد...

*واژه ای متعلق به دوست عزیزم حسین متقیان

محمد متین میلادی(سلمان)

قصه ی عشق...
ما را در سایت قصه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 203 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:03