بید مجنون...

ساخت وبلاگ

سر به زیر انداختم چون بید،مجنون,ت شوم

بی تماشا غرق در چشمان محزونت شوم

خسته ام از جور تو ای عشق بی قانون من!

من اسیرت گشته ام تا بلکه قانونت شوم!

بی شک این شب گریه ها آثار بی مهری توست

باز شکر از این که شد یک روز مدیونت شوم

عشق می گوید که فکرش را نمی کردم چنین

عاقبت در گفتن هر شعر مضمونت شوم

کاش یک لحظه نگاهت را کنی ارزانی ام

تا که بیش از پیش در این قصه مفتونت شوم

همنشینی با تو یک رویای فوق باور است

خسته ام از آرزوی اینکه مقرونت شوم

شمع شب های شرار انگیز شیدایی من!

رخصتی ده تا فدای روی گلگونت شوم

آخرش یک روز می آیی و می گویی به من:

«آمدم در کلبه ی قلبت که خاتونت شوم»

محمد متین میلادی(سلمان)

 

قصه ی عشق...
ما را در سایت قصه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 203 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:03